از تو ای عشق در این دل چه شررها دارم یادگار از تو چه شبها، چه سحرها دارم با تو ای راهزن دل چه سفرها دارم گرچه از خود خبرم نیست خبرها دارم تو مرا واله و آشفته و رسوا کردی تو مرا غافل از اندیشه فردا کردی آری ای عشق تو بودی که فریبم دادی دل سودا زده ام را به حبیبم دادی بوسه ها از لب یارم به رقیبم دادی داروی کشتن من یاد طبیبم دادی چون نکو می نگرم شمع تو، پروانه توئی حرم و دیر توئی کعبه و بتخانه توئی راز شیرینی این عالم افسانه توئی لب دلدار توئی، طرّه جانان توئی