زلف آشفته ات گشته آرام جان دل که رفت از برم تو کنارم بمان عقل راهی نبود مستُ دیوانه شد عاشقی کن چنان همچو افسانه شو
ای وای وای بر ما عشق داد بر باد هستیِ ما را ای وای وای بر ما عشق داد بر باد هستیِ ما را
وای اگر لحظهای بی غمت بگذرد اه عشقت ببین تا کجا میبرد یک نگه کردی و بی دل و جان شدم تا بسازیم هم سخت ویران شدم زلف آشفتهات گشته آرام جان دل که رفت از بر ام تو کنارم بمان
ای وای وای بر ما عشق داد بر باد هستیِ ما را ای وای وای بر ما عشق داد بر باد هستیِ ما را