به بوی آخرین آجرم وفادارم من بچه ی آوارم نادیده بگیر از من من کوچه هام کوچیکه اما اندازه ی دستای دنیا واست جا دارم عمرم تولد تلخ ترین آمیزش گهوارم همخوابگی ستون و ریزش گرم بود بازار مصالح فروشا می دادن آزارم .. بی زار از بازارم من بچه ی آوارم بو کن تو آثارم از تو ملات نیمه جونم تو رو فقط همراه دارم
با تو بی حدم یه رود نا قابلم که نیست حتی سدی مقابلم با دلم وایستادم صاف تو روی تلم من موی ول تو باد و باد تو موی ولم
رفتنو نمی پام من غمو نمی خوام سوزن دوختن یقه امو نمی خوام حق من چیزی جز نفس های تو نیست اگر جز اینه حقمو نمی خوام
با دلم وایستادم صاف تو روی تلم موی ول تو باد و باد تو موی ولم
اندازه خواستنم کشیدم دستاتو قد نرفتنام کشیدم پاهاتو قد قله ی غرورم دیدم اشکاتو قد سوزنم کشیدم لب هاتو
با دلم وایستادم صاف تو روی تلم موی ول تو باد و باد تو موی ولم دخترم تو آخرین ناجی پاکی منی با تو مثل قطره آب تو رود گلم