جغد بارون خوردهای، تو کوچه فریاد میزنه زیر دیوار بلندی، یه نفر جون میکَنه کی میدونه تو دل تاریک شب، چی میگذره پای بردههای شب، اسیر زنجیر غمه
دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده
من اسیر سایههای شب شدم شب اسیر تور سرد آسمون پا به پای سایهها باید برم همهشب به شهر تاریک جنون
دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده
چراغ ستارهی من، رو به خاموشی میره بین مرگ و زندگی، اسیر شدم باز دوباره تاریکی با پنجههای سردش از راه میرسه توی خاک سرد قلبم، بذر کینه میکاره
دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده
مرغ شومی پشت دیوار دلم خودشو اینور و اونور میزنه تو رگهای خستهی سرد تنم ترس مردن داره پرپر میزنه
دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده دلم از تاریکیها خسته شده همهی درها به روم بسته شده...