یه روز عادی از روزای مادیم شبهیه تو تو صف انتقال بانکیم شبیه تو خمار از شب قبل و پارتی شبیه تو کشیدم چندتا نخ تو پارکینگ منتهی انتهای ذهن من هنوز یه مرد میگه تنها باش لا آشغالا نسوز هه یه سر سنگین ، رو یه بدن بی جون که میگه معرفتو مشتی نمیشه که پیچوند من زبون حیوونای شهرمم داداش این خیابونا رویه خونه کاخای بالاش کاش باشه واسه ما یه راهه بی خطر یه جا باشه واسه موندن پشت این سفر یه راه واسه رفتن یه شعر توی دفتر یه کوله بار کم وزن یه عکس برگ و کفتر غمار لحظه هات ، قدم و باد ، شبتو ساخت با این حال انتهاش ، زبونه تو داره سری به دار پس
به نام اون ، بی صدا ، بی صورت به نام اونکه باعث شد بگن دیوونم به نام اون که کلی عشق آورد به خونم بازوهای نیرومند بی سلاحه تو من
گفت یه امشب گرگباش تو جشن بره ها گفتم روحیم لطیفه پشت سر صدام گفت شنیدم مشهوری تو پشت پرده ها گفتم من یه کلم از تو کل گله ها قول دادم به خودم لا بره ها نمیرم با گرگا نرقصم با چوپونا نشیم راز بین مارو فقط ناجیا می گیرن تو برکه بدون آسمون آبیا سفیدن شوکران بم بده بریزم تو گلوم بچه ها میگن سنگین دست تو عمو چون تو میدونی نمیشه قصمون تموم مرگ واسه مرده ها نیست مخلص کلوم: روز مرگ گرگا بود گریه کردن بره ها بی چاره برده ها بی چاره برده ها چوپون اومد با سگش باز بوی خون میداد بوی خون بوی خون بره ها
به نام اون ، بی صدا ، بی صورت به نام اونکه باعث شد بگن دیوونم به نام اون که کلی عشق آورد به خونم بازوهای نیرومند بی سلاحه تو من
سکوت بره هارو فقط گرگا دیدن چوپونای اشتباهم طمع کار و پیرن این وسط قشنگه اما رقص سگه گللله پشت همین سگ ندیدین به کجاها گرمه بید اما میدید مجنون تر از قبل با صدای ساز چوپون مجروحتر از من منی که خاک بودم زیر پاشون اما صخره میشدم جلوشون محکمتر سد