صبح بود گیج بودم رو به تو چشم باز شد پوستت میدرخشید مو به تنم راست شد تنِ لطیفت خیس بود از بارش دیشب من عزیزت سیر بودم از خواهش بیشتر منگم هنوزم قرصایه دیروز ریشه رو گرفتو ساقه که میسوخت من یه نشونم یه نشونه تهی بازندم پی وجدانه پیروز خالیه اتاقو افکار دورم من تو مسیر افسانه شدن فریاد شد سکوت بلند و پاکتایی که مچاله شدن
شاید نباس بی اهمیت بود به این نگاهایه پر از کمبود به این همه شاکیو متهمهاش که زبون قاضیو پر از محکوم اما من همینجام زندگیمم اینجاست دست بذار رو قلبت این صدایه من بود تقصیراتو گردن میگیرم بیا پشته من سنگر بگیر دست نبر به حسِ لعنتیت تمامه سهمتو از من بگیر من با کله شهر صافم تو روش میشی مشتی آمار کوچیک برد نباشه باختم نیست که راه حله واسه مشکلو پوشید دلت گرفته توام عینه من روانی تو این همین حوالی میرسم به داد اهالی رو زمینی یا هوایی تو شبیهمی یا سوایی تو پیاده یا سواری د بیرحم پس کجایی خاطراتم پرید جز یه جایه عجیب یه جایی که هنوز توشم یه حسی خوبی که تپید کل دنیام عکسه تو قاب , قاب پنجره ماشینو راهم راهم به سمت لمس یه بام , پام یه جاست که خالیه جام