با خدا ملاقات در مه،اعتراض اَ موندن ناخداگاه از دل، خیلیان که جا موندن پرنده پشتِ ابر و ابر پشتِ پنجره نفس تو سینه حبس و دست توی دست گره شروعِ یک پایان از ابتدای آغاز،طلوعِ یک قدرت از پرواز تا پرواز بذار بگن همیشه این عاقل دیوونه س،عشق تو که عشق نبود همیشه ویرونه س منی که آرومم منی که آزادم منی که اهل رفتنم جهان برام خونه س تموم جاذبه همین یه لحظه بودنه،تو قصه ای و قصه ت از کتاب خوندنه تو روحمو بگیر ولی جسمم برا تو،تو عصر پاییزی یکم سبک کن هواتو
ورس دو:
من ندارم رو تو شک،ترس ندارم رو تشک یکم لرز از تب پارساله اما قوی تر میشیم روز و شب هر سردی گرمه اول،لحظه مهمه تو قعرِ قلبم متنفر از حرفِ برگرد نمی فهمی منو تو تازه لش نه من و چراغ و شهر رفتیم تو هم،فقط چرا باید گم شن تو برف خیره ام به ضربدرا،خیره ام به رفتنا،خیره ام به موندنا،خیره ام به دفترام پیچیده س مثه حسِ قصه های نصفه کارم،دنیا گم شده تو استفاده ت استفاده م! کلاسیک تو اتاق و بوم بوم ماشینا،فرق ما میشه فکرِ تو رادیکال کشیدی قطعا غربتو با سیگار،متنفرم از نفرت پا اینا! اما من یه سطحِ محکمم،سفت و سنگی صخره موج زدم خیس شدم درد کشیدم،بس که به لطیفی دریا مشت زدم