ای رقیب ای دشمن من دشمن جان و تن من برده ای زیبای ما را خود گرفتی جای ما را لعل لب او نوش تو گرمای عقل و هوش تو راز وفاداری چو من می خواند او در گوش تو جان تو جان او جانم قربان او می خواهم از خدایش که سر نهم به پایش فنا شوم برایش او قرار جان من بود یار هم پیمان من بود از برم او را ربودی در کنار او غنودی من رفتم و تو آمدی آتش به جان من زدی،تا بر سر پیمان بود هرگز مکن با او بدی ز عشق او تو مستی دل مرا شکستی برش کنون پیوستی جان تو جان او جانم قربان او