تو ای نفس آغازین ای دور از درد آرام آرام به تن من برگرد
چه فراری از فردا که بر باد است و تمام آن دیروزی که در یاد است چه فراری از کابوس صبح و شب در آن محبوس چه فرار از آن پایانی که آزاد است من به نور و رقص و فریاد خوشبینم به تمام آن چه در تو نمی بینم من به لمس خوشبختی گرچه با همه سختی به تو گفتن از آن رویای دیرینم
تو ای نفس آغازین ای دور از درد آرام آرام به تن من برگرد
درون نگاهت آوازی هست و میل به رفتن به تازه های دور از دست در اوج صدایت ای سکوت آهنگین چیزی از رهایی پیداست چیزی از عاشقی، آن تنهایی رنگین
تو ای نفس آغازین ای دور از درد آرام آرام به تن من برگرد
چه فراری از فردا که بر باد است و تمام آن دیروزی که در یاد است چه فراری از کابوس صبح و شب در آن محبوس چه فرار از آن پایانی که آزاد است من به نور و رقص و فریاد خوشبینم به تمام آن چه در تو نمی بینم من به لمس خوشبختی گرچه با همه سختی به تو گفتن از آن رویای دیرینم
تو ای نفس آغازین ای دور از درد آرام آرام به تن من برگرد به تن من برگرد