تنهام که می ذاری، دلگیر و بی رویام ساکت تر از دیوار، خیره به ساعت هام تنهام که می ذاری، از خونه می ترسم شب میشکفه توی چشمای بی حسم نیستی که گم میشم تو حسرتی مبهم کی باورش میشه، از تو نمی رنجم تو میری و بغضی می لغزه رو فردام تابلو نقاشیت می سوزه تو دستام بی تو یه بازیچه تو دست تقدیرم پر می کشم اما آروم نمی گیرم پر شده تقویمم از فصل تنهایی دستاتو کم دارم کجای دنیایی نیستی که گم میشم تو حسرتی مبهم کی باورش میشه، از تو نمی رنجم تو میری و بغضی می لغزه رو فردام تابلو نقاشیت می سوزه تو دستام