این دل دیوونه کجاست چه ساکت و چه بی صداست بسته شده زبونش رو به زوال جونش تو غصه هاش اسیره خدا کنه نمیره
این دل دیوونه کجاست چه ساکت و چه بی صداست نه حال گریه داره نه میل خنده داره نه بی قرار یاره نه فکر روزگاره
این دل دیوونه کجاست چه ساکت و چه بی صداست اونوقتها سر زبون داشت سر زنده بود و جون داشت همه براش می مردن براش قسم می خوردن عشقهای آتشین داشت هزار تا همنشین داشت
دختر مشرقیم دختر آفتاب رنگم از پوست بزک کرده ی مهتاب زلفم از رنگ سیاه شب یلدا چشام از روشنی روزن شبها
همه حرفام مهربونی با نجابت یار جونی سر سپرده ی محبت با نگاهی آسمونی
دختر مشرقیم من دختر مشرقیم من
خونم از رنگ زلال سرخ عشق گریه هام چشمهء پاک و بی ریا منم اون تنهاترین دختر شهر که داره میشکنه اما بی صدا
دختر مشرقیم من دختر مشرقیم من دختر مشرقیم من دختر مشرقیم من