روزی چند بار خدارو تو ایینه میبینیش فقط نگاش میکنی و بعد میگیریش بغل فقط به اون حرف های ته قلبت و میگی میگی دنیا و اخلاق گندش و دیدی دلت و میکنی دراشو کیلیدیش فورا نکنه یه روز این خنده ها رم بیلیطیش کنن تنهایی! تاوون فهمیدنه خودت هم این و حس میکنی گه گاهی تو لحظه هات میزنی دست و پا خنده هات نیست از ته دل میخری از کجا؟ میبری دست و بالا میخوای از خدا بباره بارون آروم ، گه گدار ببره زخماتُ میگی میشه آروم مگه مغز تو که مریضه و تاعون زده ولی هست ، یه نمور هنو تهِ دلت امید نداری توقف تو راحت حتی اگه بگه پلیس صبر میکنی نا برسه صبح ، گرم نفست گرم تر از فلزه ذوب آب میکنی با دم داغت یخ زده هارو همینه رسمش پ جدی نگیر مسخره هارو
اگه شده روح پاکت مریض ، حتی آسمونت اگه شده خاکستری حتی رفتی اگه راه دور و خوابت پرید ، تو قویی تری باختن و یادش نگیر
شبا می خوابی رو دل نوشته هات و نیستی روزا میزنی قید اجتماع رو از همه بریدی و حال نمیکنی با هیچی با هیشکی هم تاب نمیخوری گم میشی لا به لای دود سیگارت از اسمونت هم همیشه چاله چوله میباره توی مسیرت همیشه سنگینه فکرت تو تنهایی میشینه گاهی نم زیر پلکت ثانیه ها خوب و بد میشه رد چه سخته کمِ حوصله زیره خط فقره نگاه مهربونِ آدمارو ببین همینا هم حساب هم دیگه رو میرسن ، به وقتش ولی تو دنیات و می چینی رو میزت سیگار و فندک و ویسکی نی تو شیشه حرف هست تو دل و خستست روحت تو ارزشت بالاست با اینکه هیچی نی تو جیبت یه دل داری گرم تر از آفتاب قدمات محکمن و سخت تر از اسفالت تو باید هرچی و که دوست داری بیاری به چنگ پس با قلب سفیدت با سیاهی بجنگ
اگه شده روح پاکت مریض ، حتی آسمونت اگه شده خاکستری حتی رفتی اگه راه دور و خوابت پرید ، تو قویی تری باختن و یادش نگیر