دل رویا گرفته ، چه کابوسی ، مگه نه نه خورجینی ، نه اسبی ، نه فانوسی ، مگه نه نه گلدسته ، نه محراب ، نه ناقوسی ، مگه نه بر این تخته شکنجه ، نه طاوسی ، مگه نه در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم
چه تصویره غریبی ، همه بی سر ، مگه نه یکی شده با زمین باله کفتر ، مگه نه گل قالی سر دار پلاسیده ، مگه نه سر چل گیس قصه تراشیده ، مگه نه نترس از این سیاهی تو شبتابی ، مگه نه نترس از مرگ دریا خود آبی ، مگه نه در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم
هنوز دست تو تنها خود سازه ، مگه نه با تو جمعه ی دلگیر چه دل بازه ، مگه نه صدای تو بی پایان سر آغازه ، مگه نه خواب این شرم شرقی چقدر نازه ، مگه نه
نترس از این سیاهی تو شبتابی ، مگه نه نترس از مرگ دریا خود آبی ، مگه نه در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم در این خوابه بده بد ، من و تو خوبه خوبیم من و تو شرق و غربیم ، شمالیم و جنوبیم