دلم می خواست بر بال زمانه دلم می خواست بر بال زمانه سپارم دل بسوی بی کرانه بکوبم خانه داده خداوند بکوبم خانه داده خداوند بگیرم دامنش را بی بهانه خداوندا تو را آتش فروزی زده آتش زهرسو آشیانه خداوندا اگر بال و پرم سوخت همه نام تو است در این میانه خداوندا مسوزان خانه ام را که ویرانگر تویی در این میانه اگر امروز غربت راه عشق است شده معوای گردان شبانه اگر امروز در دشت جنوبم بهر سو می گشد آتش زبانه اگر امروز سرو خاطراتم خمیده گشده بر دار زمانه اگر امروز جان مهربانم شده در بندت دژخیم زمانه همه نام تو است بر لب بهانه اگر در جنگل سبز شمالم نشسته خون کران تا بی کرانه همه نام تو است بر لب بهانه همه یاد تو است در این میانه خداوندا فنا کن هر چه کردیم که مردم زین بساط خودسرانه خداوندا تو را آتش فروزی زده آتش زهرسو آشیانه خداوندا اگر بال و پرم سوخت همه نام تو است در این میانه خداوندا مسوزان خانه ام را که ویرانگر تویی در این میانه اگر امروز غربت راه عشق است شده معوای گردان شبانه اگر امروز در دشت جنوبم بهر سو می گشد آتش زبانه اگر امروز سرو خاطراتم خمیده گشده بر دار زمانه اگر امروز جان مهربانم شده در بندت دژخیم زمانه همه نام تو است بر لب بهانه اگر در جنگل سبز شمالم نشسته خون کران تا بی کرانه همه نام تو است بر لب بهانه همه یاد تو است در این میانه خداوندا فنا کن هر چه کردیم که مردم زین بساط خودسرانه خداوندا فنا کن هر چه کردیم که مردم زین بساط خودسرانه