ندانم ندانی کجایم کجایی کجایی گمونم به کام تو هم ریخته زهر جدایی جدایی بگو سر به بستر تو هر شب به غربت میگذاری میگذاری بگو که تو هم مثل من همزبونی نداری نداری
بگو که تو هم روزها را بهر مردن میشماری میشماری میدونم تو هم هیچ امیدی به دیدار دیگر نداری نداری
مثل مردن میمونه از همه کس دل بریدن حتی بدتر ز مردن عزیزا رو ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن
از بس که غم به سینه من از بس که غم به سینه من بستی راه را دیگر مجال آمد و شد نیست آه را عزیز من مثل مردن میمونه از همه کس دل بریدن حتی بدتر ز مردن عزیزا رو ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن ندیدن ندیدن ندیدن دل بریدن