کرک جان ! خوب می خوانی من این غمگین سرودت را هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد به شهر آواز خواهم داد ره هر پیک و پیغام و خبر بسته ست ته تنها بال و پر ، بال نظر بسته ست قفس تنگ است و در بسته ست گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش بخوان آواز تلخت را ، ولیکن دل به غم مسپار بی کران وحشت انگیزی ست. خامش خاکستری هم بارد و بارد. وین سکوت پیر ساکت نیز . هیچ پیغامی نمی آرد. پشت ناپیدائی آن دورها شاید. گرمی و نور و نوا باشد؛ بال گرم آشنا باشد من این آواز پاکت را دراین غمگین خراب آباد چو بوی بال های سوخته ات پرواز خواهم داد