یه خط باریک بین وجدان و عشق که اگه بشکنه میبرتت صبح تا بهشت توی یه مرداب زشت یه فرشته میبینی که اسمتو تو جهنم خوشحال نوشت وقتی تو زندگیم شدم از این استعداده مست منو برد بالا افتادم از ارتفاع پست یه روز سیاوش گفت بگیر از این اشتباه درس گفت از حس خوب قصه گوی قصه ها بترس الان با توئه خوبم یا توئه بد از بیرون میخنده لبام از تو پره درد از شبش خاموشه گوشیم تا صبح بعد یه کارایی کردم که نشه توبه کرد حتی نفهمیدم کردم من چجور گمت یادمه با ذوق میگفتی پر میشه یه رو دورت الان پر شدو کردم خودمو گم مرسی که دید بعدا نیاوردی به رو خودت این حس بد کاش ولم کنه کاش خدا یه جا قایمم کنه دوست صمیمیت عاشقمم شده کار من نیست اینا کار الکله عشق و وجدان نه دیگه نیست عشق و وجدان دیگه نه عشق و وجدان دیگه نیست عشق و وجدان دیگه مرد چی بگم دیگه از عشقو وجدان نمیدونم عشقام اصن کی و کجان فک نمیکردم این بشه اوضام همش بیشتر بخوام مث دزام اون عشقش مگه کافی نبودِ که امروز با این لش بازی تموم شه دیدی قلب به این صافی کبوده چطوری بگم براش جایی نمونده این حال کردِ چیکارم دیگه کارایی که کردمو و فقط سیگارم دیده یه رفیقام میگه اینِ مرد بودن یکی دیگه زنگ میزنه بیمارم میگه یکی که گیر سرِ دوراهی خدا خودت بگو آخه مگه گناهی دور شام مگه نبود چند تا شوالیه دیگه کص خاره هر چی monogoomie عمر خراب کردم واسه دو ثانیه کلی قول شیکوندم مثه معاویه عشق الان یا عشق جاودان (بگو) حس فرار یا حس پادگان (بگو) وسط نرو باشه نصف بادبان (یه روز) غرق میشی آخر قصه آره باز بگو بدون داشتم اگه باز یه آرزو اینِ هیچ وقت نشه عشق بین ما به زور این حس بد کاش ولم کنه کاش خدا یه جا قایمم کنه دوست صمیمیت عاشقمم شده کار من نیست اینا کار الکله عشق و وجدان نه دیگه نیست عشق و وجدان دیگه نه عشق و وجدان دیگه نیست عشق و وجدان دیگه مرد عشق و وجدان عشق و وجدان عشق و وجدان عشق و وجدان دیگه مرد