در پیش بی دردان چرا فریاد بی حاصل کنم. گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم. در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل. من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم. اول کنم اندیشه ای تا برگزینم پیشه ای. آنگه به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم. غرق تمنای تو ام موجی ز دریای تو ام. من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم. از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او. تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم.