آسمون رو تن خاک امشب اشک می ریزه بی تو فصل عشقم همرنگ پاییزه آخه تا کی می تونم از تو دور بمونم تو بهت خیابون با گریه بخونم مردی خسته از بار غمها مونده بی تو تنهای تنها این همه انتظار کشیدم تا به راه فردا رسیدم این همه غم به دل سپردم تو سکوتت یه لحظه مُردم فقط تو رو دیدم ما دوباره می تونیم با هم پر بگیریم تو آغوش گرم خورشید جون بگیریم بزار آروم بباره ابر غصه هامون بگو کی می شینه خنده رو لبامون مردی خسته از بار غمها مونده بی تو تنهای تنها