غمش در نهانخانه دل نشیند! بنازی که لیلی بمحمل نشیند! بدنبال محمل چنان زار گریم! که از گریه ام ناقه در گل نشیند! خلد گر بپا خاری آسان برآرم! چه سازم بخاری که در دل نشیند! پی ناقه اش رفتم آهسته ترسم! غباری بدامان محمل نشیند! مرنجان دلم را که این مرغ وحشی! ز بامی که برخاست مشکل نشیند! عجب نیست خندد اگر گل بسروی! که در این چمن پای در گل نشیند! بنازم به بزم محبت که آنجا! گدائی به شاه مقابل نشیند!