مو به مو قدم قدم به زلفه تو قسم قسم رسیده عشقه تو به جانِ من به یاد تو نفس نفس بریده ام از این قفس زندان است جهانِ من
عشقت چرا تاوان من شد رفتی غمت پایان من شد از هر گناهی توبه کردم چشمان تو ایمانِ من شد
تو را چون جانِ خود میدانمت تو را چون سایه میپندارمت هر چه تو دوری من صبورم مرا از غم جدا نمیکنی مرا یک دم صدا نمیکنی من که گذشتم از غرورم قبلِ از تو من عاشق نبودم
تو آمدی با هر نگاه مرا گرفتارم کنی این قرارمان نبود از عشق بیزارم کنی به یاد تو من بیقرارم ای وای هنوز چشم انتظارم
تو را چون جانِ خود میدانمت تو را چون سایه میپندارمت هر چه تو دوری من صبورم مرا از غم جدا نمیکنی مرا یک دم صدا نمیکنی من که گذشتم از غرورم قبلِ از تو من عاشق نبودم