حس و حال همه ی ثانیه ها ریخت به هم شوق یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم
گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدیّ و همه ی فرضیه ها ریخت به هم
روح غمگین تو در کالبدم جا خوش کرد سرفه کردی و نظام ریه ها ریخت به هم
در کنار تو قدم میزدم و دور و برم چشم ها پر خون شد قرنیه ها ریخت به هم
پای عشق تو برادر کشی افتاد به راه شهر از وحشت نرخ دیه ها ریخت به هم
بغض کردیم و حسودان جهان شاد شدند دلمان تنگ شد و قافیه ها ریخت به هم
من که هرگز به تو نارو نزدم حضرت عشق پس چرا زندگی ساده ی ما ریخت به هم