مثه آهن شدم انگار،یه تیکه از یه سنگ سخت نگام ثابت به دیواره،شب و روز گوشه ی این تخت دارم میمیرم از غصه،یه بغضی تو گلوم مونده یه شب آتیشی از حسرت همه اشکامُ سوزونده دلم تا لب پره حرفه برای در واسه دیوار هوای تازه تر میخوام،شبیه عطر گندمزار کاش اونجا بود دوتا دستات،نمیتونم بخوابم باز میسوزه جای قیچیها،چه شعری بود "پر پرواز" زمین میچرخه تو ذهنم از این سرگیجه بیزارم تو این دنیای بی وزنی میونه وهم و انکارم نمیدونم چرا اینجا مُسکن دردمُ خورده یه چیزی گم شده اینجا که نه زنده ام...نه مرده بگیرین وحشتُ از من،نمیخوام راهُ برگردم نمیدونم چه سالی بود که رویاهامُ تر کردم مثه آهن شدم انگار،تو میگی محو پروازم یه پیله میکنم امشب،شاید پروانه شم بازم شاید پروانه شم بازم...