اومدی وقتی که بارون شبُ از پنجره شست وقتی تار عنکبوت بسته بود این صندوق پست اومدی وقتی که دیگه تلفن زنگ نمی زد وقتی من مونده بودم با یه بغل خیالِ بد اومدی تا در بیام از توی جلدِ خستگی اومدی تا منو بسپاری به دستِ زندگی
با تو رقصیدن مهتابو تماشا کردم روی شونه هات کلافه بغضمو وا کردم بغضمو وا کردم
تاب غصه ها شکستو با یکرنگی قد کشید آخرش یکی تو دنیا حرفایه منو شنید یکی اومد تا بفهمه لهجه ی زخم منو یکی اومد تا ببنده جاده ی برگشتنو اومدی تا در بیام از توی جلد خستگی اومدی تا منو بسپاری به دست زندگی
با تو رقصیدن مهتابو تماشا کردم روی شونه هات کلافه بغضمو وا کردم بغضمو وا کردم
تا ته دنیا با تو تا ته این راه با تو رو هستم تجربه های با تو دیدن مهتاب با تو رو هستم با تو هستم
با تو رقصیدن مهتابو تماشا کردم روی شونه هات کلافه بغضمو وا کردم بغضمو وا کردم