بستی تو تا بار سفر از خونه ی ما خاموش و سرده بی تو این کاشونه ی ما رفتی سفر ای بی خبر از ماتم دل جای تو غم شد همدم و همخونه ی ما هر جا میرم یادت همیشه هرگز ازم جدا نمیشه هر چند که این سفر کوتاهه اما دلم رضا نمیشه
تو در این سفر خدایا ز بلا نگه بدارش که دل امیدوارم به خیال او نشسته شبی از درد فراغش رو به میخانه نمودم دیدم از بخت سیاهم در میخانه ببسته فقط آرزوم همینه که تو از سفر بیایی نکنه یه وقت بمیره دلم از غم جدایی