مست و غزل خوان زد حلقه به در نوروز چهره گشاید بهار روز من است امروز چشمه به جو آمد می به سبو آمد از نفس حافظ فال نکو آمد مژده ی عید آمد بخت سعید آمد مشت زمین وا شد سبزه پدید آمد سبزه ی یار آمد عطر مسیحایی گیسوی نگار آمد قفل غزل وا شد هلهله در هلهله آواز پرستوی بهار آمد خلد برین آمد فصل شکوفایی رویای زمین آمد کار دل عشاق سکه شد و سین محبت به سر سفره ی سین آمد شور بهاران شکافت از دل ایران ما خال تب گل ببین بر تن پروانه ها نو شدن از کهنگی موسم شیدایی است در تن و جان بهار روح اهورایی است تخت چمن سبزه ی دولت جمشید شد همت کوروش بلند بار دگر عید شد موسم شیدایی است فرصت مجنون شدن از خرقه ی لیلایی است پیک بهاران رسید فصل فراوان شدن میوه ی گمگشته ی زیبایی است بانگ طرب ساز کن حنجره در حنجره آواز کن شور به الحان فکن از ره سلمک گذری هم به سراپرده ی شهناز کن مست و…