من دیگه خسته شدم بس که چشام خیسه و نم خوب ببینم و بفهمم و بازم چیزی نگم من دیگه بریدم از بس که شکستم از خودی توی آینه خیره شم بگم به چشمام چی شدی خسته م از حرفای خوب و بی سر و ته بی ثمر حسرت یه عمره رفته عقده های تازه تر متنفرم از آدمای بی مغز و شعور از کتابایی با اسمای قشنگ متن دروغ دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی بات می جنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی این بار ایستادم تا آخرش با کفش آهنی بات می جنگم تا نگی ترسیده بود پیاده شد بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد همه از عشق می گن و باز آبروشو می برن عقل کل نشون میدن از خودشون بی خبرن مد شده حرفای پوچ و گنده و بی سرودست بگو تا کی باید این نمایش و دید و نشست وقتی حتی نمی خوای بازی کنی بازیت می دن حتی می خوای خودتم کهباشی باز نمیذارن همه می خوان اونی باشی که خیالشون می خواد من دیگه داره از این بازی سیرک بدم میاد هرچقدر زانو زدیم راه اومدیم دیگه بسه هرچقدر خورد شدیم و دم نزدیم دیگه بسه عاشق و عارف و درویش و من و تو و خدا روبروت وایمیستیم و با هم می خونیم هم صدا دیگه نوبت توئه خسته شی دنیا بشکنی این بار ایستادیم تا آخرش با کفش آهنی بات می جنگیم تا نگی ترسیده بود پیاده شد بس که پشت پا زدی گذشتن از تو ساده شد