میسوزه آسمون خورشید هم سرد شده بارون آتیشه دریا برعکس شده آدم ها غیب شدند خونه ها خالیند دنبال رد تو من فراریم
پی تو تو نقش های برگ ها حتی تو امواج دریا نشونه ی موهات و گم کردم مقصد فردات و گم کردم یه گرداب نبودت انگار یه پیچک رو پای فردام من مثل کاج زمستونم یادته گفتم که میتونم
دورم من از تو دورم تهش چی میشه بگو میشه بهت میرسم
دورم من از تو دورم تهش چی میشه بگو میشه بهت میرسم
نور بود تو خونمون روحمون رنگارنگ تاریک شد قلب تو طاقتت بود چه کم
میدیدم ترسیدی پلک زدم پر زدی دلت طاقت نداشت شهر و بهم زدی
پی تو تو نقش های برگ ها حتی تو امواج دریا نشونه ی موهات و گم کردم مقصد فردات و گم کردم یه گرداب نبودت انگار یه پیچک رو پای فردام من مثل کاج زمستونم یادته گفتم که میتونم