من ، خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن عشق ، آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهایی محض ای دریغ از من ، که بیخود مثل تو گم شدم، گم شدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو، که مثل عکس عشق هنوزم داد می زنی تو آیینه ی من وای ، گریه مون هیچ ، خنده مون هیچ باخته و برنده مون هیچ تنها آغوش تو مونده ، غیر از اون هیچ ای ، ای مثل من تک و تنها دستامو بگیر که عمر رفت همه چی تویی ، زمین و آسمون هیچ در تو می بینم ، همه بود و نبود بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد بی تو می میرم ، مثل قلب چراغ نور تو بودی ، کی منو از تو جدا کرد