من تمنا میکنم تا آخرش با من بمانی ای که در شب های تاریکم چو ماه آسمانی دل ببر عاشق کشی کن عشق من تا میتوانی تا نفس در سینه دارم من پریشانت بمانم دل به دریایت زدم تا غرق طوفانت بمانم من تورا میخواهمت با بند بنده استخوانم تنها به بیراهه زدم،عطر تو میکشدم،در اوج نا امیدی جانم به لب آمده بود،همه جا شب زده بود،که تو از راه رسیدی دلدار به زیبایی تو،به تماشایی تو،در خیالم هم نبوده لیلای شیرین دلم،یار دیرین دلم،دل و جان باهم ربوده زمستانم و بی بهارم،بدون تو بی اعتبارم،تو در جانم نباشی من توان زندگی کردن ندارم تنها بی راهه زدم....