آرامش جانم کی مثل تو میشد که دلم را برُباید دیووانه شد این دله من از برق نگاهت چشمان تو تا صبح چه غزل ها بسوراید آرامش جانم با پلک زدنت می شود هی تند ضربانم بازی نکن انقدر تو با روح و روانم عمریس که اسم تو شده ورد زبانم ای مرحم جانم
قلب مرا میکشی از سینه ی من بیرون برق نگاهت به خدا کرده مرا افسون لیلی من باش که دیگر شده ام مجنون
قلب مرا میکشی از سینه ی من بیرون برق نگاهت به خدا کرده مرا افسون لیلی من باش که دیگر شده ام مجنون
عمریست که در خاطرم میمونه ز جان ای جان بخند غم دل را برهان قاصر شده از وصف نگاه تو زبان احوال من اینه تو کنار من بمان
قلب مرا میکشی از سینه ی من بیرون برق نگاهت به خدا کرده مرا افسون لیلی من باش که دیگر شده ام مجنون
قلب مرا میکشی از سینه ی من بیرون برق نگاهت به خدا کرده مرا افسون لیلی من باش که دیگر شده ام مجنون