(اشکان) چه حس ِ خوبیه توو بارون قدم زدن دوست دارم هیچی از قانون بلد نشم انگاری چشات شده جادو از اولم بذار که خدارو به چشات قسم ندم آینه با مرگ ِ رنگ جون میگیره با طلوع همیشه آخر ِ خط از شروع ِ تا شروع هواتو دارم من از طلوع ِ خواب پس حوای من باش نه عکس ِ توی قاب نگران ِ من نباش آرومم این روزا اسیر ِ برزخ ِ خیابونم این روزا بانو من این روزا خط خطی ام انگار شراب ِ تلخ ِ مرگ و پس ندی از اجبار حالمو بپرس از پرسه های نصفه شبم از مردمایی که اجالتاَ مثل ِ منن با پنجره زار زدن خواب ِ شب و دار زدن سوزوندن بالشونو اما بازم بال زدن
(صادق) تو خودت میدونی من دور نیستم چوب نیستم ، میبینم دِ کلی حرف ِ پشت ِ اون نیشخند پوچ نیستم ، بی کینه م بهم بگو از اینجا ، از صعود و اوجا از نگاه مردم این غررو ِ بی جا منم یه سرباز که سر باز کرد زندگی رو تو غرق ِ پرواز ، اون پَر باز کرد سمت ِ بیرون بی پروا بی غم توو دریای فکرم توو چنگال ِ فردام ، سنگینه پلکم باز باران با ترانه ، گند زدش به کفشام باز قلبن دوست دارم شبنم و رو برگا
(اشگان) گفتی این روزگار دستمون رو روو کرده یه روزی تقدیر توو فصل ِ خوبش میگنده هوای بارونی من ، خدا ، یه حس ِ خوب نمیدونم چی شد چشات به دریا دل سپرد به دار ِ بیداری محکومم ، بیداری من سکوت و داد زدم تو خدای انکاری خونه مو حس کردم با نگام لای چار تا دیوار این همه کابوس از ترس ِ خوابه انگاری سیگار و من ، کوچه های شب زده دوباره خونه ، با کابوسای یخ زده تقصیر ِ خنده هامو به عقل ِ مست ِ من نده میدونی که خاک شدم توو این روزای مسخره کلاغ ِ من میخواد بره به یه جای دور داستان ِ مترسک و مزرعه افسانه بود تو بودی با چشمات ، خدا دنیارو آفرید میدزده با نگات ، آسمون و با زمین
(صادق) تو خودت میدونی من دور نیستم چوب نیستم ، میبینم دِ کلی حرف ِ پشت ِ اون نیشخند پوچ نیستم ، بی کینه م بهم بگو از اینجا ، از صعود و اوجا از نگاه مردم این غررو ِ بی جا منم یه سرباز که سر باز کرد زندگی رو تو غرق ِ پرواز ، اون پَر باز کرد سمت ِ بیرون بی پروا بی غم توو دریای فکرم توو چنگال ِ فردام ، سنگینه پلکم باز باران با ترانه ، گند زدش به کفشام باز قلبن دوست دارم شبنم و رو برگا