؛[مقدمه]؛ رژِ سرخِ تو گردنِ کبودِ من (سیگار میکشن) تو تندی سرفه کن نفست حرومِ من
؛[همخوان]؛ من از اونا بودم که میوفتادم هر روز باهاش تو خرج میشدم عاشق سریع میگفتم کسی دنیا رو مثلِ من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه من از اونا بودم که شب پای الک تو جمعای گرم رو چند کامِ سم میگفتم کسی دنیا رو مثل من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه جدیداً ها دیگه کسی وقتمو یه دقیقه ام نمیگیره چرا چون به دلم نمیشینه من از اونا بودم که میوفتادم هر روز باهاش تو خرج میشدم عاشق سریع میگفتم کسی دنیا رو مثلِ من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه
؛[قسمت 1]؛ این روزا عشق بی معنیِ لاو استوریه خوابه دختره میخواد فقط باهام استوری بزاره حتی اونی که بهم میگه آنِست و بی صدائه یه روزی یه جایی میکنه کارشو میده بیلاخ بهت اینه کارش تا پیشت خوابه میشه ساکت تا پا میشه میشه لات هه گفتم تحویلت نمیگیرم تو رو داده بود کی سفارش غذای اصلی که سهله تو رو دسر هم نمیخوام واسه زندگیم رو میز کنارش نه پایم واسه چتر بازی نه خایه مالم واسه وقتای تنگ بازیت من ازت گذشتم با یه فعلِ بدتر از ماضی مالِ تو نیستم حتی اگه سند هم داری زندگیِ مجردی هم یه حالی داره هم مزه اش بیشتره هم سِک میخوری نگرانِ اون نیستی که قاطی داره یه آدمی که تا آخرِ عمر با خودشه انگار پاپِ واتیکانه
؛[همخوان]؛ من از اونا بودم که پوند تومن دلار یورو از اونا بودم که لخت کنم دوتا جلوم صبح و شب توی دور دورم رول کنم شخص از اونا بودم که تو کلا خدا رو من از اونا بودم که میوفتادم هر روز باش تو خرج میشدم عاشق سریع میگفتم کسی دنیا رو مثلِ من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه
؛[قسمت 2]؛ هی ، واسه اینه دیگه همه رد دادیم هی ، زمستونا پی عرق تابستونا برف بازی یه نسل خوابید یه نسل دیگه بد بار اومد و اشتباهِ اونارم که ما پس دادیم شدیم یه مشت هفتادی که بر میاد ازش هر کاری همیشه اون کسی دورت میزنه که میگه مثلِ خرابای دورت نیستم تازه میفهمی چه ورقی هستی که تو اون وسطی و اینا دوره میز (پوکر میزنن) من زدم اَ هر سیبی یه گاز گاهی هم زدم ترکیبی به جاش فهمیدم وقتی چراغا خاموشه دیگه مهم نی که باشه شب کی پیشت خواب ولی تنهاییو میدم توی غروبا ترجیح اَ همه دور شدم تا بشن اون روزام نزدیک نگو حق نداری بپری تو روز با هرکی من پریدم اَ همون روز که فرودگاه رفتیم بالا سرِ عابرا که عین فلامینگو رفیقامم رد میشن بهم میگن هی آمیگو اینم بود یه جور سناریو از یه جوونی که انگار بخشیدن یه اعدامیو
؛[پایانی]؛ میدونی زندگی مثلِ رنگ آمیزی نقاشیای بچگیامون میمونه مهم نیست چه رنگیو انتخاب میکنی و چه رنگیش میکنی مهم اینه که اَ خطای دورش نزنه بیرون واسه همین منم تصمیم گرفتم بذارم سیاه سفید بمونه تا به خودم زحمت ندم دیگه رنگش کنم آ ، پدی آی
؛[همخوان]؛ من از اونا بودم که میوفتادم هر روز باهاش تو خرج میشدم عاشق سریع میگفتم کسی دنیا رو مثلِ من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه من از اونا بودم که شب پای الک تو جمعای گرم رو چند کامِ سم میگفتم کسی دنیا رو مثل من نمیبینه جدیداً ها دیگه کسی به دلم نمیشینه