ای دل شکایت ها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمیترسی مگر از یار بی زنهار من ای مرو از در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من اندازه ی خود را بدان نامی مبر زین گل ستان این بس نباشد خود تو را کگه شوی از خار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من یادت نمی آید که او میکرد روزی گفتگو میگفت بس دیگر مکن اندیشه ی گلزار من ایم مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده ای شب تا سحر آن ناله های زار من