تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُره از من یه وقتایی هم همه چی هواست نمیبینمش اما یکی از چهار عنصر اصلیه یک یک دو دو هشت
شدی پاییزِ من ، شدی بهارِ من با تو نه شب بده ، نه دلم داره غم شدی خورشیدِ من ، تو شدی ماهِ من تو شدی راهِبم ، فانوسِ راهِ من شدی رفیقِ من ، تویی همه چیزِ من تو شدی صلحم و ، جنگ و ستیزِ من
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُره از من تنفس میکنه قلبم نگاهتو توو دلم تنها تری حتماً از این سنگین تر هم میشه جهان حس میکنم من ردِ هر پاتو که شعله ور شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُره از من تنفس میکنه قلبم نگاهتو توو دلم تنها تری حتماً از این سنگین تر هم میشه جهان حس میکنم من ردِ هر پاتو که شعله ور شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو
من به تو یه حسِ جدا دارم قلبِ تو مث که خدا داد من بودنت بهشتمه دوری تو شده مثلِ مجازاتم من به تو معتاد و بیمارم اونی که دوسش داشتم و رفت روحش حالا توو توئه میدونم
اون از دست دادش منو تو شدی عینِ خودت دیوونه ام تو هم از اون کامل تری هم منو بهتر میفهمی میگیره پیشم خوابت سریع شبیه منی بیشتر بی تردید
حس میکنی هر حرکتِ منو تو حضورت برکته نرو با تو دارم برگِ برنده رو پرواز دادی منِ پرنده رو با تو همه روزا قشنگ رو پام و گنگ ولی دردسر و
بیخیالم میپیچونم هر چی دختر پسرو هر کی دیدی فازش منفیه تو رو خدا سمتش نرو
من همه اینا تو خب واسم نی بیخود نمیگردم سطحِ شهرو طبیعت ما رو واسه هم ساخت حسش کن تقدیره رو
شدی وقت و روز و تقویمم و همه جا پیشمی تقریباً و جز من هیچی جلو چشمات نی نمیبینی بقیه رو جز من با کسی گرم نمیگیری محل نمیدی غریبه رو
نگران پیشرفتمی نگرانِ پیشرفتتم دوس داری بیشتر بگم لب تَر کنی پیش مرگتم من از دیوانه ها دیدم هزاران عاقلِ مرده من از عشقت شدم شاعر یه عاشق یه قسم خورده
من از این زمزمه خوبم من از این جمله ها شسته تناسخ در تو رخ داده شدی کامل شدی قابل شدی پخته قشنگه عشقِ من چشماش پُر از پاکی و نوره به احترامش دلم قفله لبم بستست چشم کوره
میزنی ساز و میرقصم میکنی ناز و میدونم که سری از همه دنیا من فقط با تو میمونم تووی چشماتو میخونم میدی جولون و میشینم به تماشای عبورت پُر دلگرمی با تو چقده نابه ظهورت
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُره از من تنفس میکنه قلبم نگاهتو توو دلم تنها تری حتماً از این سنگین تر هم میشه جهان حس میکنم من ردِ هر پاتو که شعله ور شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو
من یه شب دست به موهای حریرِ تو کشیدم و هزار شب خوابِ اون تصویرو دیدم من به تو هستیمو میدم من یه هفته از خمارِ تو نشسته ام پشتِ شیشه نسخی پس به تو میدم تو چرا از من بِرنجی من که خُب هر چیزی که هست به تو میگم تو گلِ سرسبدِ شهرِ منی تو پُر از معجزه ی شهریوری تو خودت روزی و هر روزمو تا شب میبری
تو خوده انگیزمی تو خودت دامنه ی دنیامو دامن میزنی با خودت دنیامو حتی زیره دامن میبری تو خودت از سایه ها رنگی تری نفرتو از این دلِ من میکنی
به بلندای حضورِ تو شدم محو شدم مست به گوارای لبای تو شدم وصلِ نگاهت من پُر از خستگی سختِ دقایق بودم و چنگ زدم از قصد به تو اندامِ شقایق
به بلندای حضورِ تو شدم محو شدم مست به گوارای لبای تو شدم وصلِ نگاهت من پُر از خستگی سختِ دقایق بودم و چنگ زدم از قصد به تو اندامِ شقایق
تناسخ بینِ ما غوغاشو کرده روحِ من در تو و جونِ تو پُره از من تنفس میکنه قلبم نگاهتو توو دلم تنها تری حتماً از این سنگین تر هم میشه جهان حس میکنم من ردِ هر پاتو که شعله ور شده با من همه آتیشِ چشماتو زمین با تو