روسیاهترین کبوتر دلم ، که میون کفترها پر میرنه میونه دلهای زائرهای تو ، روسیاهترینشون دل منه بغضم و وا میکنم اگه بهم پناه بدی انقدر بال میزنم تا دل من رو راه بدی مادرم گفت: هر دفعه دلت از آدم ها شکست یه کسی یه خونه ای تا همین نزدیکی هست حرفات رو بزن به حرفای دلت گوش میکنه شعله های سنگی دلت رو خاموش میکنه هرچی غصه است رو دلت، با یه نگاه بر میداره لای سنگهای دلت ، بذر محبت میکاره انقدر اشک می ریزم، تا که منو صدا کنی هی صدا میزنمت ، تا به منم نگاه کنی میون کبوترها سیاهترنشون منم تا سحر به دور گنبد تو پرسه میزنم میدونم که دست رد نمیزنی ، به دل عاشق و بی پناه من دل من خونه خرابِ بخدا،پر التماس شده نگاه من دستمو به آسمون میدوزم، چشمامو به زمین میگیرم بغضم و پخش میکنم رو کاشی ها، بوی بارون میگیره تقدیرم