توی دنیایی که قلبها دور از عاشق بودنه زندگی مثل قدیم چنگی به دل نمیزنه توی دنیایی که احساسی نمونده تو دلا دوره ی عاشقی ام دوره ی دل شکستنه دنیا انگاری شده دنیای بی تفاوتی هرکسی به جای موندن دیگه فکر رفتنه این روزا از خودگذشتگی که معنا نداره کار آدمای شهر رد شدن و گذشتنه کاشکی برگرده دوباره عشق و احساس تو دلا تو دلایی که حالا از جنس سنگ و آهنه کاش بشینه مهربونی جای بی تفاوتی تا دیگه هیچ دلی از نامهربونی نشکنه هرکی فکر خودشو همدلی مثل سراب عادت مردم شهر درد همو ندیدنه همه خاموش و فراموشی شده عادتمون هر شروعی این روزا به انتها رسیدنه کاشکی برگرده دوباره عشق و احساس تو دلا تو دلایی که حالا از جنس سنگ و آهنه کاش بشینه مهربونی جای بی تفاوتی تا دیگه هیچ دلی از نامهربونی نشکنه