یه یار خوشگلی دارم خوش آب گلی دارم میگم نده منو آزارم گوش نمیده به من (نکه نمیدم) خیلی خوشگه یارم همینه مشکله کارم هی منو میده آزارم گوش نمیده به من نکه نمیدم یه دل میگه باید تنهاش بزارم (اااااااا) یه دل میگه باید طاقت بیارم (بله) شاید باید فراموشش کنم آتیش عشق خاموش کنم (هههاااا) اما نه این دلم راضی نمیشه (نشه) تا بوده این همین بوده همیشه باید بگم یه جمله رو خلاصه نمیخواد مادمازل منو بشناسه (نکه نمیخوام) شده یارم و شدم یارش شدم عاشق اطوارش میخوام برم به دیدارش گوش نمیده به من (نکه نمیدم) شدم آلت گرفتارش منو کشته با اطوارش همش لجبازیه گوش نمیده به من (نکه نمیدم) گوش نمیده به من نه گوش نمیده گوش نمیده گوش نمیده به من نه نه که نمیدم اااااا اگه نیاد به دیدن من اینبار باید دل بکنم ازش من انگار منو گذاشته بر سر دو راهی نمیدونم چی کار کنم با این یار چی کار کنم با مادمازل من اینبار شده یارم و شدم یارش شدم عاشق اطوارش میخوام برم به دیدارش گوش نمیده به من شدم آلت گرفتارش منو کشته با اطوارش همش لجبازیه کارش گوش نمیده به من (نکه نمیدم) گوش نمیده به من نه گوش نمیده گوش نمیده گوش نمیده به من نه (اااااااااا)