رفت از دلِ من، چرا نشاط و شادی یا رب این صبرِ مرا، به من چگونه دادی یا رب روزی که مرا، جدا از آشیانم کردی در کشورِ غم، به دوشِ من نهادی یا رب
که به صید حرم، دهد این همه غم به کجا گریزم ای دل، که در این قفس اسیرم به جوانی ام چه کردم، که کنون کنم که پیرم از آن اولین نفس، غم به صد هوس آشنای من شد فقط مرغ شب، همان تک نواز غم هم صدای من شد
رفت از دلِ من، چرا نشاط و شادی یا رب این صبرِ مرا، به من چگونه دادی یا رب روزی که مرا، جدا از آشیانم کردی در کشورِ غم، به دوشِ من نهادی یا رب
که به صید حرم، دهد این همه غم به کجا گریزم ای دل، که در این قفس اسیرم به جوانی ام چه کردم، که کنون کنم که پیرم از آن اولین نفس، غم به صد هوس آشنای من شد فقط مرغ شب، همان تک نواز غم هم صدای من شد