عیشم مدام است از لعل دلخواه کارم به کام است الحمدلله ای بخت سرکش تنگش به بر کش گه جام زر کش گه لعل دلخواه ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه جانا چه گویم شرح فراقت چشمی و صد نم جانی و صد آه شوق لبت برد از یاد حافظ درس شبانه ورد سحرگاه کافر مبیناد این غم که دیدهست از قامتت سرو از عارضت ماه گر تیغ بارد در کوی آن ماه گردن نهادیم الحکم لله