(ساعی) اماده ام که قاضی شی برای هر دمو بازدمم مکان اولو اخرم هر کار که کردم خوب با تنم حرفای مغزمو تا لبم اختیار یا بی اختیار راه که رفتمو جا زدم
همین جاست انگار بهشت بی تو جهنم ماست وقتی سرنوشت نوشت دیگه صحنه سهمِ ماست میکنم سمتت دست دراز میکنم سمتت دست دراز
اون بدنم میفهمم خوب مرده حدس میزدم زبونم بیشتر از دو بُعده گلایمو میدونی ضد احساساتی که احساسمو میکوبید منطقم فلسفم علممو ریاضیم از اولت من بودم که خیرمو میخواستی گفتی تورو راه میند تو دید تو نبود تو دید من اره خبر داری چیا رو این روحیه سواره بعضی وقتا شک میکردم دوربینت خرابه الان که از نزدیک میبینمت خوشحالم خوشحالم کوچیکتم آخه زمینی یعنی چی ؟ چه جوریه درگیر تردید شی ؟ تسلیم یا به انتقام نزدیک چه طوری میفهمی که نباید بد شی کودکی که شیرین بود نمیدونست اصلا امیدواری چیه بزرگ شد معنیشو فهمید جنگ شروع شد دید که کلی تاریکیه همه چی میشد طبیعی زود تنها چیز ثابت تغییر بود احتمالاتو درستو غلطو با چه بینشی میکردیم سود
همین جاست انگار بهشت بی تو جهنم ماست وقتی سرنوشت نوشت دیگه صحنه سهمِ ماست میکنم سمتت دست دراز میکنم سمتت دست دراز