یادمه بچه بودیم تو گذشته های دور اون زمون که قلب ما پر بود از شادی و شور روزی که تورو دیدم موهاتو بافته بودی با گل سپید یاس یه روبند ساخته بودی روزی که تورو دیدم موهاتو بافته بودی با گل سپید یاس یه روبند ساخته بودی
بعد از اون روز قشنگ از خدا راضی شدم از دم صبح تا غروب با تو هم بازی شدم چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت تا یه چشم به هم زدیم روز و هفته ها گذشت چه روزای خوبی بود ولی افسوس زود گذشت تا یه چشم به هم زدیم روز و هفته ها گذشت
یادمه روی درخت دوتا دل کنده بودیم سال بعد از اون کوچه ما دیگه رفته بودیم شاید اون دلا دیگه خشکیده رو ساقه ها شاید هم بزرگ شده زیر بال شاخه ها شاید اون دلا دیگه خشکیده رو ساقه ها شاید هم بزرگ شده زیر بال شاخه ها