چه بی رنگه شب من بد آهنگه شب من نگاهی آشنا نیست چه دلتنگه شب من هوا سنگین تن زخمی شب سرد سکوت شب پر از لالایی درد تو رفتی و من از دنیا بریدم به کنج سایه های شب خزیدم برام هر گوشه از تو یادگاره تو ذهنم از تو صدها یادگاره از اون روزای خوبه آشنایی چه موند با من به جز درد جدایی منو تو با پای خسته سوی روشنی دویدیم بی دریغ از کوشش ما که به آخر نرسیدیم منو با دلواپسیهام توی نیمه راه گذاشتی واسه این شب زده افسوس دیگه احساسی نداشتی بذار تا از دو چشمام اشک بباره شکست من برات فرقی نداره گناه توست که بر این حال و روزی بسوز ای دل سزاواری بسوزی