(حسین و امیر) مغزم واسه حرکت پارس عینه یه آدمه ۶۰ سالس پیر شده انگار بعد ۱۰ سال حبس اومده به همه چیزو همه کس قانعس سلولا همه گشاد کردن لش از پاو تا گردن یکی جو میگیره بلند میشه بره چایی بریزه بقیه خوشحال تر شن
انگار میدی به ناموست ویزا حرف میخوای میری پابوس عیسی نه من کلی برات حرف دارم از صدای اذون تا ناقوس کلیسا زن یعنی تن مرد یعنی پول انگار بچه ای میخوری با بستنی گول الانه که باید آزاد کنی مغزی که این همه سال بستری بود دیگه همه شدیم خام مادیات میریم سمتی که داره باد میاد خیابونا شده معبدایی که توش سجده میکنم جلو مازراتیا مارو کردن هرزه به زور توام مثه من شدی بنده پول دیگه خنده یه جور صورت فیکه علاءالدین قصه بود تویی برده ی قول
(آرمان) یه گرگ بارون دیده تو جنگلای سرد یه بعض بش آروم میگه بخند الان به درد بشکن جلوت دیوارو بزن بکش اینارو تو دیگه پادشاهی از الان به بعد
(صادق) فاصله گله سرخه ازینجا تا سیارم نزدیکی بیا عه عه عه چند سالی تو چند ماه رفت فکر نی احساس هس صلح هست اصلاح نه تمدنه فردیه اونجا آدم نی ولی انسان هس اونی که شهرو زدش تو دماغ اونیکه گیر کرد پرش به پرات اونی ک نیستش همیشه برات اونی که خیلی شبیهته الان اون منم اون منم که دست داد به دسته خدایه تو کج کرد به سمته حقایقو شکل داد به شکله بنای تو تندروها با آتئیستا موش و گربه رو یه میز ها !؟ این گوشه ی جهانه اوله جهانه سوم که دیگه هیچ واه پ بهم بگو دنباله چی ای تو دنیایی که میدونی اوضاعشه بیریخ ارائه شو خودت شو قدرت چهره شو داشی ولی در راهه گریم
(آرمان) یه گرگ بارون دیده تو جنگلای سرد یه بعض بش آروم میگه بخند الان به درد بشکن جلوت دیوارو بزن بکش اینارو تو دیگه پادشاهی از الان به بعد
(آتنا) اون قاتل دنیای دروغه دورته زول بزن تو چشماش اون گرگه وجود خودته یه نمه علف هرز این جاست تو دیگه جای صبر نداری دیگه دیره وقتی نمونده پس این کارو به فردا نذاری