بسوزان هر طریقی میتوانی همه شدن غریبه باهم همه دنبال دیگی واسه من حرفم نمیفهمن اینا چرا به هم نمیخندن؟؟؟ چه خبره از دل تو چه خبره اصن از دل من؟؟؟ هرجوری هستی هست هرجوری میبینی من نیستم همه شدن مرد جنگ از تو همگی بد میترسن!! افکارا شرق و غرب اعتقادای تق و لق دانش آموز ترامادولی، دبیر جنگ فراماسونی نرخ نون تو شهر قیمت ارز و کوفت و درد شده دل ها رنگ عوض دست ها همگی سردِ سرد مغز ها ردِ رد سوختن رفته از یاد دلی که هست ساکت هست اما،غرق فریاد اما هنوز تو شهر مردی هست از جنس زخم جنسی که ترس نداشت به این صحبتا غم نداشت هرجوری صبح و شب هرشب و تا صبح عشقی تر با مردم حرف نذاشت پا واسه موندن نداشت بی هدف علت نداشت عشق و با نفرت نکاشت اون رفت و شد،واسه ی هدف راه اون خواست بسوزه نمونه تو کفِ کلمه ها، کنه به خودش غلبه باز، سوخت به معنای وقعیه کلمه ها مردی که بوی خاکستر میداد، سوخت تا کنه مردم این شهر رو بیدار!!!
سوخته کسی که میگذره از خودش واسه عشق ، واسه دلش منش مشتی آرومه بعد سختی داغونه دل زخمیش میگه حتی بعد چندین سال زندس جهان پهلوان تختیش هست هنوزم،خوب هست و بد نشد درگیر ترس نشد خداتو صدا کن هنوز،باتو بد نمیشه هربار شکستی پاشو،اون با تو سرد نمیشه خداتو صدا کن هنوز... با یه سینه سوخته ما بسوزیم یه نسل سوخته