نامدگان و رفتگان ازدو کرانه ی زمان سوی تو می دوند هان ای تو همیشه درمیان کز نفس تو دم به دم می شنویم بوی جان پیش تو جامه در برم نعره زند که بر درم آمدمت که بنگرم گریه نمی دهد امان آه که می زند برون از سر و سینه موج خون من چه کنم که از درون دست تو می کشد کمان