زیر پرچم سه رنگ، واسه پرچم سفید مادرم دعا میکرد، پدرم میجنگید قلبمون اون روزا این همه ترک نداشت! دلمون شور میزد، دستامون نمک نداشت! حالمون اون روزا اگه رو به را نبود عوضش امیدمون کسی جز خدا نبود
روزای دربدری، شبای بمبارون دنبال نفت بدو، تو صف غذا بمون دست خالی زیر گوله بارون بودیم خسته بودیم اما، مرد میدون بودیم
رفقای مدرسم هنوزم یادم میان کاش میدونستم الان همکلاسیام کجان خنده های خواهرم لاله بود و پژمرد اشکای برادرم سیل شد دنیا رو برد! سیل خون جاری بود از عطش تا کارون خیلیا خاک شدن زیر سقف خونشون
حاج خانوم بهم میگه به دلم افتاده پسر مظلومم پشت در واستاده هنوزم بعضی شبا موج بمبِ تو سرم هنوزم خواب می بینم خونه ریخته رو سرم
هشت سال زندگیم با همین دردا گذشت هشت سال آزگار سخت بود، اما گذشت واسه پرچم سه رنگ، زیر پرچم سفید من هنوز معتقدم، باز باید جنگید