توروزنه ی نوری در خانه ی ظلمت پوش دبباچه ی آغازی برمتن شب خاموش چیزی به من از باران چیزی به من از پرواز چیزی به من ازگریه چیزی به من از آغاز می بخشی ومی خوابی در بستر ی از اعجاز می مانم ومی رویم در سنگر یک آغوش برمتن شب خاموش شب حوصله می سوزد وقتی که تو در خوابی ظلمت همه دنیا ست وقتی تو نمی تابی تندیسه ی تنهایی در خوابی وزیبایی مهتابی وبرپیکر دوری همین جایی. در خانه ی ظلمت پوش