خاطرات عمر رفته در نظرگاهم نشسته در سپهر لاجوردی آتش آهم نشسته ای خدای بینصیبان، طاقتم ده، طاقتم ده! ای قبلهگاه ما غریبان، طاقتم ده، طاقتم ده!
ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی در میان توفان! برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم
تا نام من رقم زده شد یک باره مهر غم زدهشد بر سرنوشت آدم ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی تو تشنه کامم کُشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها نبرده لب برجامی میکشم به دوش ازحسرت بار مستی و بدنامیها
برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام!
حکایت از چهکنم؟ شکایت از کهکنم؟ که خود به دست خود آتش بردل خون شده نگران زدهام! برموج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم تا نام من رقم زده شد یکباره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم تو تشنه کامم کُشتی در سراب ناکامیها ای بلای نافرجامیها
نبرده لب برجامی میکشم به دوش ازحسرت بار مستی و بدنامیها بر موج غم نشسته منم در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم تا نام من رقم زدهشد یکباره مهر غم زدهشد بر سرنوشت آدم ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی ساغرم شکست ای ساقی رفتهام زدست ای ساقی