از توی پنجره بازم میبینم کوچرو خیسه دست بارون رو تن خیابونا شعر مینویسه روی دیوار اتاقم صورتت نقاشیه هیچ شبی نمونده هیچ وقت نور میاد فردا میشه من میشم محو چشات وقتی که افتاب میزنه رویاهام ماسه ایه موج که بیاد اب میبره اشک روی گونه هات لطیف تر از خواب شبه برای تو مردن و زنده شدن کار منه
قلب من شیشه ایه تو با نگات سنگ میزنی تا میاد خاطره هات یادم بره زنگ میزنی ناراحت این نبودم که شبام سیاه باشه اگه ماه من بمونی به شبام رنگ میزنی
از توی پنجره بازم میبینم کوچرو خیسه دست بارون رو تن خیابونا شعر مینویسه روی دیوار اتاقم صورتت نقاشیه هیچ شبی نمونده هیچ وقت نور میاد فردا میشه من میبندم چمدونو تو گوشم سوت قطاره میرم و دور میشم مثل بادی که خونه نداره